جدول جو
جدول جو

معنی بها گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بها گرفتن
(نَ)
ارزش پیدا کردن. (فرهنگ فارسی معین). قیمت گرفتن. پربها شدن. باارزش شدن:
مرد بحکمت بها و قیمت گیرد
زی ّ زنان است ششتری و بهایی.
ناصرخسرو.
و رجوع به مادۀ بعد شود، قوی و پهلوان. زورمند، سرباز، سوار. ج، بهادران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بها گرفتن
ارزش پیدا کردن
تصویری از بها گرفتن
تصویر بها گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
یاد گرفتن، آموختن، گرفتن، تصرف کردن
برداشتن، احاطه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز گرفتن
تصویر باز گرفتن
پس گرفتن، واپس گرفتن، چیزی از کسی گرفتن، چیزی به چنگ آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لَ / لِ / لُ)
بدست گرفتن. بدست آوردن. تصرف کردن:
دختر چو بکف گرفت خامه
ارسال کند جواب نامه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کنایه از خس پوش کردن و مخفی نمودن باشد. (برهان) (انجمن آرا). خس پوش کردن. (رشیدی) ، پیوستن رحم. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). صلۀ رحم کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و از آن جمله است حدیث ’بلوا أرحامکم و لو بالسلام’. بلال. و رجوع به بلال شود، از بیماری به شدن. (المصادر زوزنی). به شدن از بیماری. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی الارب) : بل ّ من مرضه، از بیماری خود شفا یافت. بلل. بلول. و رجوع به بلل و بلول شود، عطا کردن و بخشیدن: بل ّ یده، او را عطا کرد. (از اقرب الموارد) ، سیر کردن ورفتن در زمین: بل فی الارض. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، فرزند بخشیدن: بلّک اﷲ ابناًیا بابن، خداوند فرزندی ترا دهد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ظفر یافتن. (المصادرزوزنی) (از اقرب الموارد) ، تخم افشاندن زمین را. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد ازلسان) ، نجات یافتن و رستگار شدن. (از ناظم الاطباء) ، درآویختن به چیزی. (از ناظم الاطباء). (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، حریص شدن به چیزی. (از منتهی الارب) ، ملازم گشتن به چیزی و ادامه دادن به صحبت آن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، سرگردان شدن و سر به بیابان زدن ستور. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
فشردگی در گلو پیدا آمدن مقدمۀ گریستن را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ حَ)
رتبت یافتن. برازندگی، شایستگی، زیبایی یافتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
. عمل ماما. گرفتن طفل را پس از آنکه از رحم بدرآید.
- امثال:
مامای پیر بچه را بگیر. مامای کور، بچه را بشور. (تصنیف عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ غَ)
در پوست دباغت ناکرده گرفتن:
آنکه از جامۀ آزادگیم عریان ساخت
یا رب از پوست برآرند و به خامش گیرند.
باقر کاشی، عملی سحری برای شوهر کردن دختران. توسل به طلسم و جادویی برای شوی رفتن دختر. عمل ساحران و دعانویسان.
- دعای بخت گشایی، دعا که به نیت به شوهر رفتن دختران دهند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ ضَ)
همتراز و همسنگ باد محسوب کردن. برابر و همتراز باد بحساب آوردن.
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بلند کردن. بر روی دست گرفتن. (ناظم الاطباء). بر بردن.
لغت نامه دهخدا
(مَ)
باژستدن. باج گرفتن. و رجوع به باژ و باژگاه شود.
لغت نامه دهخدا
خسوف شدن، لکه شدن صورت یا عضوی از بدن بطور دایم. توضیح مردم پندارند که در هنگام کسوف ماه مادر چنین شخصی با ناخن صورت یا عضوی از بدن خود را خارانده همانجا در طفلی که در شکم داشته لکه دار شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوا گرفتن
تصویر هوا گرفتن
پذیرفتن هوا: و اما بودنش علت هوا بسیار گرفتن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرا گرفتن
تصویر کرا گرفتن
کرایه کردن: (بصواب آن نزدیکتر که مزدور چند حاضر م آرم و ستور بسیار کرا گیرم. ) (کلیله. مصحح مینوی)
فرهنگ لغت هوشیار
غضبناک شدن خشم گرفتن برانگیخته شدن به هیجان آمدن یا به قهر گرفتن، بزبردستی غالب آمدن چیره شدن، بظلم و جور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا گرفته
تصویر بلا گرفته
رنجیده آزرده مبتلا گرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکف گرفتن
تصویر بکف گرفتن
بدست گرفتن، تصرف کردن، بدست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنوا گرفتن
تصویر بنوا گرفتن
به گرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه گرفتن
تصویر راه گرفتن
روانه شدن، رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرا گرفتن
تصویر پرا گرفتن
فرا گرفتن: (ردن ردنا پراگرفت) (منتهی الاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدا گرفتن
تصویر صدا گرفتن
گلو گرفتن آوا گرفتن صدا از گلو بیرون نیامدن گرفتن آواز شخص
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است تلا گرفتن در زر گرفتن مطلا کردن بزر گرفتن: دندان را طلا گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهار گرفتن
تصویر نهار گرفتن
لاغر شدن نزار گشتن، لاغر شده نزار گشته: (شرع زتو فربه است و دین زتو بر پای ای زتو شخص ستم نهار گرفته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
تصرف و احاطه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
به سوک نشستن، خود خوری اقامه سوگواری به سبب مرگ کسی، اوقات تلخ بودن عصبانی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه گرفتن
تصویر ماه گرفتن
((گِ رِ تَ))
افتادن سایه زمین بر روی ماه، خسوف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلا گرفتن
تصویر طلا گرفتن
((~. گِ تَ))
زراندود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عزا گرفتن
تصویر عزا گرفتن
((عَ گِ رِ تَ))
برگزاری مراسم سوگواری، به شدت غمگین بودن، غصه دار بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه گرفتن
تصویر راه گرفتن
((گِ رِ تَ))
راه را سد کردن، سر راه را گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبهه گرفتن
تصویر جبهه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
مخالفت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطر گرفتن
تصویر بطر گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
مغرور شدن، سرمست شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوا گرفتن
تصویر هوا گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
بالا رفتن، اوج گرفتن، پیشرفت کردن، ترقی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
اتخاذ
فرهنگ واژه فارسی سره