ارزش پیدا کردن. (فرهنگ فارسی معین). قیمت گرفتن. پربها شدن. باارزش شدن: مرد بحکمت بها و قیمت گیرد زی ّ زنان است ششتری و بهایی. ناصرخسرو. و رجوع به مادۀ بعد شود، قوی و پهلوان. زورمند، سرباز، سوار. ج، بهادران. (ناظم الاطباء)
ارزش پیدا کردن. (فرهنگ فارسی معین). قیمت گرفتن. پربها شدن. باارزش شدن: مرد بحکمت بها و قیمت گیرد زی ّ زنان است ششتری و بهایی. ناصرخسرو. و رجوع به مادۀ بعد شود، قوی و پهلوان. زورمند، سرباز، سوار. ج، بهادران. (ناظم الاطباء)
کنایه از خس پوش کردن و مخفی نمودن باشد. (برهان) (انجمن آرا). خس پوش کردن. (رشیدی) ، پیوستن رحم. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). صلۀ رحم کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و از آن جمله است حدیث ’بلوا أرحامکم و لو بالسلام’. بلال. و رجوع به بلال شود، از بیماری به شدن. (المصادر زوزنی). به شدن از بیماری. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی الارب) : بل ّ من مرضه، از بیماری خود شفا یافت. بلل. بلول. و رجوع به بلل و بلول شود، عطا کردن و بخشیدن: بل ّ یده، او را عطا کرد. (از اقرب الموارد) ، سیر کردن ورفتن در زمین: بل فی الارض. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، فرزند بخشیدن: بلّک اﷲ ابناًیا بابن، خداوند فرزندی ترا دهد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ظفر یافتن. (المصادرزوزنی) (از اقرب الموارد) ، تخم افشاندن زمین را. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد ازلسان) ، نجات یافتن و رستگار شدن. (از ناظم الاطباء) ، درآویختن به چیزی. (از ناظم الاطباء). (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، حریص شدن به چیزی. (از منتهی الارب) ، ملازم گشتن به چیزی و ادامه دادن به صحبت آن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، سرگردان شدن و سر به بیابان زدن ستور. (از ذیل اقرب الموارد)
کنایه از خس پوش کردن و مخفی نمودن باشد. (برهان) (انجمن آرا). خس پوش کردن. (رشیدی) ، پیوستن رحم. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). صلۀ رحم کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و از آن جمله است حدیث ’بلوا أرحامکم و لو بالسلام’. بِلال. و رجوع به بِلال شود، از بیماری به شدن. (المصادر زوزنی). به شدن از بیماری. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی الارب) : بَل ّ من مرضه، از بیماری خود شفا یافت. بَلَل. بُلول. و رجوع به بلل و بلول شود، عطا کردن و بخشیدن: بل ّ یده، او را عطا کرد. (از اقرب الموارد) ، سیر کردن ورفتن در زمین: بل فی الارض. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، فرزند بخشیدن: بلّک اﷲ ابناًیا بابن، خداوند فرزندی ترا دهد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ظفر یافتن. (المصادرزوزنی) (از اقرب الموارد) ، تخم افشاندن زمین را. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد ازلسان) ، نجات یافتن و رستگار شدن. (از ناظم الاطباء) ، درآویختن به چیزی. (از ناظم الاطباء). (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، حریص شدن به چیزی. (از منتهی الارب) ، ملازم گشتن به چیزی و ادامه دادن به صحبت آن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، سرگردان شدن و سر به بیابان زدن ستور. (از ذیل اقرب الموارد)
در پوست دباغت ناکرده گرفتن: آنکه از جامۀ آزادگیم عریان ساخت یا رب از پوست برآرند و به خامش گیرند. باقر کاشی، عملی سحری برای شوهر کردن دختران. توسل به طلسم و جادویی برای شوی رفتن دختر. عمل ساحران و دعانویسان. - دعای بخت گشایی، دعا که به نیت به شوهر رفتن دختران دهند. (یادداشت مؤلف)
در پوست دباغت ناکرده گرفتن: آنکه از جامۀ آزادگیم عریان ساخت یا رب از پوست برآرند و به خامش گیرند. باقر کاشی، عملی سحری برای شوهر کردن دختران. توسل به طلسم و جادویی برای شوی رفتن دختر. عمل ساحران و دعانویسان. - دعای بخت گشایی، دعا که به نیت به شوهر رفتن دختران دهند. (یادداشت مؤلف)
خسوف شدن، لکه شدن صورت یا عضوی از بدن بطور دایم. توضیح مردم پندارند که در هنگام کسوف ماه مادر چنین شخصی با ناخن صورت یا عضوی از بدن خود را خارانده همانجا در طفلی که در شکم داشته لکه دار شده
خسوف شدن، لکه شدن صورت یا عضوی از بدن بطور دایم. توضیح مردم پندارند که در هنگام کسوف ماه مادر چنین شخصی با ناخن صورت یا عضوی از بدن خود را خارانده همانجا در طفلی که در شکم داشته لکه دار شده